فردا بدنیا میای عزیزکه دلبرکمممممم
سلام فردا ساعت 6 و نیم باید بیدار شم تا ساعت 8 بیمارستان باشم....سراپاشورم امشب تو این چند وقت فقط تو پارسال زندگی میکنم....پارسال همچین شبی خوابم نمیبرد تا 4 صبح بیدار بودم و دعا میکردم فردا همه چی خوب پیش بره.... این چند وقته همش تو این فکر بودم که واسه تولدت چی بنویسم....ولی درست مثل پارسال شدم....زبونم قفل شده.... یعنی یکسال گذشت؟ باورم نمیشه....خیلی زود گذشت.... سختترین سال عمرم بود....نگهداری از تو اون اوایل بیشتر شبیه کابوس بود حتی دیدنه آینده روشن برام بی معنی بود اما روزا گذشت و گذشت و تو بهتر و بهتر شدی....خوشگلتر مهربونتر خندونتر عزیزتر و عزیزتر و عزییییییییییزتر.... همش انگار بیشتر از قبل دوست دارم....
نویسنده :
مامان الهام جانِ جانان
2:35